نماد سایت سایت گردشگری سفر در ایران

خانه ملاباشی اصفهان و آوا

در پست مربوط به خانه ملاباشی اصفهان(خانه معتمدی اصفهان) تمام موارد مربوط به بازدید از خانه ملاباشی، بلیط ورودی، ساعت بازدید، آدرس، لوکیشن دقیق، تاریخچه و دیگر اطلاعات لازم برای بازدید خانه ملاباشی آورده شده است. پس اگه دنبال اطلاعات معمول برای بازدید از این خونه زیبا هستید، پست دیگه سایت رو ببینید(این پست). من در این پست تجربه خودم رو از بازدید از این خونه تاریخی می‌نویسم.

من آوا جهانگیریم، دختری که ناخواسته در اوج جوانی درگیر بیماری دیستروفی شد، کلی تو کما بودم و الان خدا رو شکر با کمک ویلچر ایران گردی می‌کنم. این که من امروز روی ویلچر هستم، انتخاب من نبوده، خواست خداوند مهربان بوده، اتفاقی که می‌تونه برای هرکسی رخ بده، اما این که از این به بعد چطوری زندگی کنم، انتخاب منه…!

پنجره‌های رنگیه خانه ملاباشی

رویای خانه ملاباشی

همیشه دلم می‌خواست، یه خونه داشته باشم: پر از آینه. شبیه خونه‌ی طباطبایی‌های کاشان ولی رنگی‌تر. وقتی برای اولین بار عکس خونه‌ی ملاباشی اصفهان رو دیدم، دلم میخواست لب حوضش بشینم و دستمو بکنم توی آب، اتاق به اتاق این خونه رو لمس کنم. از درهای چوبی ورودیش بگذرم، توی شاه نشینش بشینم و گرمای نور خورشید که از پنجره‌های رنگی به داخل خونه می‌تابه، رو حس کنم. لب پشت بامش بشینم و آواز بخونم.

ورودی اتاق زیبای شاه نشین

با ویلچر از راهروهای پر از رنگ و لعابش بگذرم و با یه ژست خوشگل اون وسط یه عکس به یادگار بگذارم. روی فرش‌های زیبای قدیمیش غلت بزنم و به سقف چشم نوازش، چشم بدوزم. چه تصویر قشنگی می‌تونه بشه، وقتی از این در با شیشه‌های رنگیش بیرون و حیاط رو دید زد. حتی از توی خونه بخوای آسمون رو ببینی، جذابیت این درب رهات نمیکنه. میشه از شیشه رنگی آسمون رو آبی و سبز و قرمز دید…

میدونین آخه از نظر من سقف خونه‌ها مهمترین دیوار توی خونست. خصوصا برای معلولینی که ساعت‌ها باید دراز بکشن و ناخودآگاه برای مدتی طولانی مجبورند، چشم به سقف بدوزند. سقف‌های پرنقش و نگار میتونه خلاقیت آدم‌ها رو قلقلک بده و اونو به سمت هنر بکشونه. یا تخیلشون رو به جای یه کابوس خاکستری به رویایی پاییزی مبدل کنه.

اصفهان زیبا

درسته که شهر اصفهان پر از جاهای دیدنی هست. پر از جاذبه‌های توریستی، ساختمون‌هایی که مربوط به دوران صفویه هستند، یا طبیعت و زیبایی چهارباغ. دیدن چهل ستون و عمارت هشت بهشت یا حتی دیدن و حس خوب میدان نقش جهان و بازدید رویایی از عالی‌قاپو و مسجد شیخ لطف الله جان! یا حتی کنار زاینده رود بودن و دیدن 33 پل و پل خواجو … اما خونه ملاباشی انگار برام یه جاذبه جدیده! اونم یه جاذبه جدید و رنگی رنگی… وجود تمام این جاذبه‌ها در کنار زاینده رود پر آب، رویای منه…

بازدید از خانه ملاباشی اصفهان

گفتم پاییز، یاد امروز افتادم. می‌خواستم برم پاییز رو توی حیاط خونه ملاباشی قدم بزنم. نمیدونم بشه اسمش رو قدم زدن گذاشت یا نه! شاید بهتره بگم راه رفتن با ویلچر. در هرصورت قشنگیش به خش‌خش برگ‌ها زیر چرخ‌ها و کفش‌هام بود. طبیعتی رنگارنگ سال را در خانه‌ای رنگی دیدن! با لباس‌هایی که با آن خانه سِت کرده بودم، بسیار برایم جذاب بود.
با کلی ذوق و شوق خودم رو آماده کرده بودم، برای دیدن یک خونه‌ی بینظیر! از خونه خودمون با ماشین که راه افتادیم، قلبم تندتر می‌زد. باید اول به سمت محله پاقلعه اصفهان می‌رفتیم، بعد خیابان ملک، حتی از توی نقشه دیده بودم، که باید سمت راست مسیر دنبال کوچه ملاباشی بگردم. از کوچه‌اش که می‌گذشتم دل تو دلم نبود و دستم به گوشی نمیرفت، که مبادا از تماشای نقطه‌ای غافل شوم.

خانه ملاباشی نامناسب برای ویلچر

به وجد آمده بودم که؛ در کمال ناباوری با مانعی روبرو شدم. ورودی خونه پله داشت و من ماندم و یک شوق خاموش. انگار کسی به فکر ما نیست. واقعا انگار آدم‌هایی که به اجبار به روی ویلچر نشستند، بخشی از این جامعه نیستند. انگار ما حق این را نداریم، تا به بازدید جاهای زیبا بریم. خانه ملاباشی هم مثل خیلی از جاهای دیگه، هیچ فکر و راه حلی برای افرادی که مشکل حرکتی دارند، نکرده‌اند. فکر نمی‌کنم، این انصاف باشد…

افسوس…

اونجا بود که دلم می‌خواست، یکی کنارم بود، تا منو داخل ببره. ولی فکر اینجا را نکرده بودیم. جالب اینجا بود که تمام مطالبی هم که خونده بودم، هیچ حرفی از این پله‌ها نبود! حتی دوستانی که خانه تاریخی ملاباشی رو دیده بودند، و من رو ترغیب می‌کردند، به بازدید از این خونه، هیچی راجع به پله‌هاش نگفته بودند. البته حق هم داشتند، چون هیچ کدام برایشان بالارفتن از 2 پله کار سختی نیست! و انگار هیچ مطلبی را افرادی ننوشته‌اند، که مشکل حرکتی دارند.

حیاط خانه ملاباشی اصفهان

من هم با یکی از دوستان خوبم، که دختر بود، رهسپار شده بودم. راستش دلم هم نمیومد، به دوستم این زحمت رو بدم. که من رو با این ویلچر سنگین از این پله‌ها جا به جا کنه. حالا بغل کردن که هیچی… آخر بغل کردن من کار دختر نیست.

بسته بودن بعضی از اتاق‌های خانه

خودم رو قانع کردم، که دفعه‌ی بعد باز خواهم آمد، با یکی از بغل کن‌های پرقدرتم. دوستم که ناراحتی منو دید، رفت داخل خانه و پس از درنگی با عکس‌هایی برگشت. برای اینکه ناراحت‌تر نشم، گفت: اجازه نمیدن بری طبقه دوم و چیزخاصی رو از دست ندادی. ظاهرا دارند، این خونه رو برای هتل شدنش فراهم می‌کنند. هتل شدنی که معلوم نیست، وسع مالی من برسه! که باز بیام سمتش یا نه…

فرش‌های زیبای خانه ملاباشی

دیدن عکس‌های خانه ملاباشی اصفهان

دوستم ولی می‌دونست، که توی دلم چخبره و من چقد عاشق رنگم. عکس‌ها رو یکی پس از دیگری ورق میزدم و خودم رو توی سردرهای این خونه تصورکردم. این هموون راهرو معروفه خانه ملاباشیه. همون که رنگی‌رنگیه. چه خوب می‌شد، یه چندتا عکس خوشگل با ژست‌های دلبری طور توی این راهرو بگیرم…

راهروی رنگاوارنگ خانه ملاباشی اصفهان

توی اتاق زایمانش رفتم و خودم رو جای نوزادانی گذاشتم، که روزی آنجا بدنیا آمده بودند. وسایل قدیمی این خانه را که جهازیه‌ی چندین عروس می‌تونسته باشه!!!

رادیو قدیمی

دیدم و دلم پرکشید. نقاشی‌های بینظیرش که حتی توی عکس‌ها آدم رو به وجد میاره. خودم رو درحال چرخ زدن درون اندرونی و اتاق‌هایش تصورکردم. رقص سماع رو با تمام وجود اجرا کردم و دریچه قلبم را به روی آرامش خانه گشودم.

من و عکس اتاق

عکس بالا و پایین رو که دیدم. چشمام رو بستم و حس کردم الان تو خونه ملاباشی هستم و اینم اتاقمه…

نقاشی‌های دیوار خانه ملاباشی

رادیو رو روشن می‌کنم و با صدای بلند، به موسیقی که رادیو پخش می‌کنه، گوش میدم… اونم میگه: یاد تو در دله من طوفان بپا می‌کنه… زمزمه کنان میام سمت در چوبی رو چهار طاق کنم، تا بشه رد شم ازش.

آینه‌های خانه ملاباشی اصفهان

چه عکسای جذابی می‌شد، تو این آینه‌ها گرفت. فکرشو بکن، تو این اتاق صدتا آوا می‌شد، دید. حکایت شعر معروف که می‌گفت: آینه می‌شکنه هزار تیکه میشه، اما توی هر تیکه‌ش عکسه منه…

من که اینقدر ناراحت شدم، وضع مناسبی برای عکس گرفتن نداشتم واقعا… فکر کن کلی خوشگل کنی و لباسای رنگی رنگی بپوشی بعد با در بسته مواجه بشی. اما زود خودمو جمع کردم و شب رفتم میدون نقش جهان. که بعدا براتون راجع بهش می‌نویسم.

آوا جهانگیری در نقش جهان

خیلی دلم می‌خواست، برم داخل و توی این دفتر یادگاری از بغضم بنویسم… اما میدونم که فایده‌ای نداره…

دفتر یادگاری

اما اشکال نداره، حتما حتما به زودی میام و از خانه ملاباشی اصفهان بازدید می‌کنم. حیف این همه رنگ و زیباییه که آدم نبینه. اندازه کافی بقیه از آدم هرچیزی رو که بتونند دریغ می‌کنند. حداقل خودمون از خودمون دیدن زیبایی رو دریغ نکنیم. به شما هم حتما بازدید از خانه ملاباشی اصفهان رو به جد توصیه می‌کنم. آدرس و لوکیشن این خانه رو هم می‌تونید از این لینک به راحتی بدست بیارید.

دیگر تجربه های آوا

از دیگر نوشته‌های آوا می‌توان به آوا در کاشان، سفر شیراز آوا، تهران از نگاه آوا و کنار گذاشتن ترس از جمع بودن اشاره کرد.

امتیاز شما به این صفحه:

خانه ملاباشی و آوا

من آوا جهانگیریم، درگیر بیماری دیستروفی هستم، به ایران‌گردی میپردازم. در این پست من از بازدید خانه ملاباشی اصفهان و حس و حال آن برایتان گفتم.

امتیاز دهی کاربران
4.12 (33 رای)
خروج از نسخه موبایل